سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دوشنبه 89 فروردین 9 , ساعت 8:27 عصر


وقتی گریبان عدم
با دست خلقت می درید


وقتی ابد چشم تو را
پیش از ازل می آفرید


وقتی زمین ناز تو را
در آسمانها می کشید


وقتی عطش طعم تو را
با اشکهایم می چشید


من عاشق چشمت شدم
نه عقل بود ونه دلی


چیزی نمی دانم از این
دیوانگی و عاقلی


یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یک لحظه بود


آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود


وقتی که من عاشق شدم
شیطان به نامم سجده کرد


آدم زمینی تر شد و
عالم به آدم سجده کرد


من بودم و چشمان تو
نه آتشی و نه گلی


چیزی نمی دانم از این
دیوانگی و عاقلی

دکتر افشین یداللهی

عاشق این شعر دکتر افشین یداللهی هستم  خیلی خیلی زیباست یکی از زیباترین شعرای استاده.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ